از خود به فرا خود رسیدن...



بسم الله

وقتی دو روز گوشی داری

ولی نداری!

 اندر احوالات هنگیدن پارس جان!

کارم به جایی رسیده بود هرکسی میتونست جواب تلفنش رو بده بهش غبطه میخوردم!

خلاصه این بازی کثیف با فلش کردن گوشیم تموم شد فعلا!!!

ولی راه همچنان ادامه داره

دکتر گوشی برگشته میگه: اینو از کجا آآوردی؟؟؟

:/

اینقد من سر داشتن پارس فحش خوردم و چشم غره دیدم که نگو!

خلاصه قدر گوشی هاتونو بدونین:)

ادامه مطلب


بسم الله

بعضی چیزا رو نباید گفت

چون تا بگی ناپدید میشن!

 بعضی چیزاهم باید بگی

اگه نگی ناپدید میشن

شاید آدما زندگی می کنن تا همینو بفهمن

و باور کنن

و آدما

کارایی رو می کنن که بهش باور دارن

پ.ن: آسمون بالای سر شما رو نمیدونم اما اینجا اونقدری ستاره داره که به فردا امید داشته باشی:)

پ.ن: یه زندگی سبز برای همه.


 

 

 

 

 

 

بسم الله

 

تابستونا برام فرقی نداشت که امروز شنبه است یا پنج شنبه

ولی وقتی مهر میاد(هرچند برای ما که بوش از شهرویور اومده) دیگه شنبه میشه شنبه و وپنج شنبه جمعه میشه زندگی!

بعد از ۳۳ ساعت کلاس نشستن تو یه هفته، امروز یهویی حس کردم قشنگ تر از پنج شنبه نداریم اصلا:)

قشنگیشم معلومه برای چیه

برای شنبه تا چهارشنبه!!!

اصلا اینا ملازم همن:)) نذارین بحث رو فلسفیش کنم

خلاصه اینجا هوا خوبه

درختا هنوز سبزن

و آسمون دیروز اینقدر خفن بود که در تصویر می بینین

و آسمون امروز هم

 

آخر هفته تون سبز:)

 

پ.ن: چو فردا شود فکر فردا کنیم

پ.ن:الحمدالله علی کل حال

پ.ن: امام علی جان یه حدیثی دارن که مضمونش اینه: یه درختی که نزدیک روده و جاش خیلی خوبه ضعیف تر از درختیه که وسط بیابون بی هیچ چیزی زنده مونده.درخت وسط بیابون از هیچ چیز نمیترسه  تو سختی بزرگ شده و قویه.فکر کنم منظورشون اینه که آدما تو سختیا بزرگ میشن.پوست کلفت میشن.شعار نیست عین زندگی همه است.هرجا ضربه خوردیم یه جور قوی شدیم که تو کف خودمون موندیم!


بسم الله

 

پاییز که آمد

مهر پرچم های مشکی را بوسید و گفت

تا محرم است من چرا باشم؟!

 محرم می شوم!

برای همین این روز ها

اینجا باد گرم میزند

مهر هوای کربلا کرده.❤❤

 

پ.ن: پاییزتون پر از عطر چایی عراقی

ببست و هشتمین روز ماه مهر محرم

قرارمان

هرجا که او باشد❤


بسم الله

 

هوای پاییز کردم

هوای سرما

دلم گرفته بود و گونی شدم که از نسیم پرسید

هوس سفر نداری؟!

زغبار این بیابان؟

غافل از اینکه نسیم خیلی وقت پیش رفته بود

هوای گرم اینجا دل گرفتن هم دارد

پ.ن: من مینویسم ولی شما باور نکنید.نسیم همیشه می ماند

این گون بود که نسیم را لای غبارها پیدا نکرده بود

نسیم خداباوریست که تا تهش امیدوار می ماند.

و عسی ان تکرهوا شی و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شی و هو شر لکم

سبحانک انی کنت من الظالمین

بقبه اش را خود خدا می خواند❤❤❤

 

پ.ن: به یاد حبیبه❤❤❤


.

سلام
عزاداری هاتون قبول حق
قبول که تو معرفی کتاب کم گذاشتم
ولی مدتیه که واقعا چیزی نخوندم که بگم عجب کتابی بود وهمه باید بخوننش!! از بس کتابا به فنا رفتن.
ولی این خلاصه کتابای اخیر رو از من بپذیرین اگر سلیقه من رو قبول دارین

۱.وریا(سید زهرا محمدی) از کتابای به شدت خوب روزگاره❤❤

۲.زن آقا(زهرا کاردانی) اینم در سبک خودش از کتابای حال خوب کن روزگاره❤

۳.فرمان روای مه(مهدیه ارطایفه) نخونی ضرر کردی خصوصا اگه طلبه باشی! چون  موضوع قشنگی رو مطرح کرده.بحث یکی از فرقه هاست.همین گروه های کاذب و کشککی!

۴.نخل و نارنج (وحید یامین پور) متوسطی که بوی خوبی داره ماجرای شیخ انصاری

۵. چراغ ها را من خاموش می کنم(زویا پیرزاد) بوی زندگی نه میده این کتاب

۶. آسمان شیشه ایی نیست( مرتضی انصاری زاده) دلیلی نداره برای این کتاب پول بدینمحتواش هم خوب بوده باشه قلمشبگذریم! بالاخره نویسنده زحمت کشیده!

۷.سامان عشق(زهرا سلکی) جالب بود!

۸. برنگرد(مجید قنبری) این کتابم متوسط بود ولی خوب اونطوری نیست بگم بخونی ضرر کردی! نخونی هم اتفاقی نمیفته

۹.گنامینوها قدر آدم را نمی دانند( مریم راهی) کتاب جالبی برای نوجوانان بود.جالب بود.بخونین قشنگه

۱۰. یک فصل کوبیسم( اعظم عبدالاهیان) راستش نتونستم تموم کنم کتاب رو از بس کهچند صفحه فقط تونستم تحمل کنم قلمشون رو.نظر بقیه رو نمیدونم!
۱۱. وضعیت بی عاری(حامد جلالی) به همه مقدسات!!! آقای جلالی هدف شما چی بود واقعا؟؟ کی به شما اجازه چاپ داد؟! اصلا فکرش هم نکنید وقتتون رو با این کتاب هدر بدین!!یعنی فکم باز موند.خوشحال میشم زودتر این کتاب جمع آوری بشه از کتابفروشیا!!!!
۱۲.در حال خوندن کتاب خون دلی که لعل شد مطمنم از کتابای مه روزگاره.هرجا دیدین چنگ بزنید بهشقهرمان قصه خیلی هم آقاست❤❤❤❤


خب اینم از این!
امیدوارم مفید بوده باشه!
برای سلامتی آقاترین آقای جهان صلوات

@yeloghmketab


بسم الله

نه آذر!؟

چقدر زیاد نبودم!

نه فاطمه؟!

فکر می کردم ته تهش چند ماه

نه حدود یکسال!

حالا شروع کنم؟

برای کی؟!

چرا؟

بذار اینجا مثل این چند ماه خاک بخوره

قلمم خشک شد وقتی دیدم گذشتم با حالم چقدر فرق داره!

از ترس آینده قلمم خشک شده.از ترس اینکه خودم نباشم!

پ.ن:

آن گاه از خودم ترسیدم

که وقتی باران گرفت

زیر چتر رفتم و ترسیدم از خیس شدن!

آن روز فهمیدم با باران غریبه شدم

با زمین قهر کرده ام

و دیگر خودم را دوست ندارم

حوالی شهریور

که از قضا باران می بارد

کوچه دلتنگی

پلاک صبر


بسم الله

 

زمین و زمان را به هم ببافم

همه کلمات هم بیاورم فایده ندارد

به شما که می رسم گریه می کنم

و گریه عجیب ترین خلقت خداست

وقتی که کلام دیگر معنایی ندارد

چشم ها دیگر نمی خواهند که ببینند

پس تار شدن را ترجیح می دهند

بیهوده می گویم!

زبانم بند آمده.

دست هایم بیهوده می نویسد

چشم هایم دیگر نمی خواهند ببینند!

"شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟!"

 

پ.ن: روزای سخت و سنگینیه روزای آخر صفر


بسم الله

 

هوای آن روزهای خوب را کردم

همان روزهای سبز

انگار آن سال ها صورتی بودم

الان هم خوبم

خیلی خوب

ولی این خوب گاهی زود خسته می شود

و همین هم مرا می ترساند

با چشم های وحشت زده به گذشته خیره می شوم و فقط میخواهم بفهمم که آن روزها چرا بهتر بودم

و فقط به یک چیز می رسم:

بی خبری!!

و به خودم حق میدهم بابت همه سرخوشی ها

ولی انگار هرچه بیشتر بدانی نفس کشیدن سخت تر می شود

ولی همه این ها و همه این روزها می گذرد

به خودم نوید روزهایی را میدهم که این دره را طی کرده ام و همه چیز سبز می شود

تا آن روز دوست دارم هر روز به آسمان خیره شوم

و لبخند بزنم

به این زندگی صورتی

ولی تاریک

که اگرچه همه چیز باشد

شما نیامدی آقا

و این گاهی عجیب اذیتمان می کند

شما نیامدی و همه ناخواسته و خواسته دنبال شمایند

شاید برای همین زود خسته می شویم

خداکند به خاطر همین باشد آقاخدا کند.

پ.ن: خدا در گوشم زمزمه می کند بخوان ‌اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ را


بسم الله

  کلیشه را می شکنم

و به تو سلامی میدهم که بوی خداحافظی می دهد

آسمان را به زمین می کشانم

زمین را به رنگ آسمان در می آورم

ماه را در روز می کشم

و به خورشید شب به خیر می گویم

و ستاره ها را می بارانم

و غنچه ها را در دل آسمان شب می چینم

و آینده را در گذشته می خواهم

زمین و زمان را به هم میریزم که کلیشه ها را بشکنم

که به جای خداحافظی به تو سلام بدهم

که تو را همیشه خودم بدانم

 ماه من!

صبحت به خیر‌!

 

 

پ.ن:

بی مقدمه

بی مخاطب

:)


بسم الله

 

قرار گذاشته بودم که هر وقت دلم گرفت به آسمان شب نگاه کنم

سراغ ستاره ها بروم

امیدوار باشم و اینقدر دل دل نکنم

که اگر ستاره ایی در دل تاریک شب می خندد پس فردا آن قدرها هم ترسناک نیست

ولی خیلی از شب ها هوا ابری بود و نه ستاره ایی بود و نه امیدی!

 بعدها فهمیدم شاید من ستاره ها را نمی بینم ولی ستاره ها  که هنوز هستند!

شاید من امیدی نمی بینم

ولی امیدی هست

برای همین هم شعر می گویم

ستاره ها را می بوسم

و به ماه لبخند میزنم

باور کرده ام چیز هایی هست که نمی دانم

و من عجیب به آن چیزها امیدوارم

 

 

پ.ن:

صبح از دل شب

و آسانی از دل سختی  می آید.

 


 

 

 

 

بسم رب المحمد(صل الله علیه و آله و سلم)

درخت ها به احترام توست که ایستاده اند

بید از دیدن توست که مجنون شده

آسمان به شوق تو می بارد

و آفتاب به حرمت اسم تو می تابد

و ماه هم

و ستاره ها هم

برای خیلی چیزها پایانی وجود دارد

ولی برای هرچیز که بوی تو را می دهند

همه پایان ها شروع است

شروع امید

شروع هدایت

شروع طیف سبز

یعنی شروع زندگی!

محمد.

محمد.

و ما ادراک محمد!!!

 

پ.ن: خیلی خیلی خیلییی عیدتون مبارررک:))) یادتون نره عیدی بگیریناا

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها